loading...
براي سلامتي امام زمان (عج) همه باهم دعاكنيم؟
علی
خودت
علیرضا بازدید : 0 شنبه 24 بهمن 1394 نظرات (1)


مروارید شوم

"کسی که به کاری بیاید ، نباید فرصت زیستن یا مردن را به حساب آورد. باید تنها آن را به حساب آورَد که آن چه انجام می دهد ،درست است یا نادرست ." جان اشتاین بِک(نویسنده امریکایی قرن بیستم ) 

کینو و همسرش خوآنا و نوزادشان در کلبه ای کنار ساحل دریا زندگی می کردند .آن ها فقیر و به موسیقی علاقه مند بودند و از صدای امواج دریا لذّت می بردند .

روزی عقرب فرزندشان را گزید . همه گفتند که کودک خواهد مرد چون آن ها پولی برای مداوای کودک نداشتند و از سویی پزشک شهر را بی سواد می دانستند .پزشک هم پیش از این که بچّه را ببیند از کینو پرسید که پول دارد یا نه؟ کینو خشمگینانه به در کوبید . مردم پراکنده شدند و آن خانواده با اندوه نداری خود ، تنها ماند .

تنها ثروت آنها قایق صید مروارید بود که به او به ارث رسیده بود . کینو و خوآنا با بچّه ی عقرب گزیده سوار قایق شدند . خوآنا امیدوار بود که شوهرش مرواریدی پیدا کند تا شاید از این همه بدبختی رهایی یابند .

به محل صید مروارید رسیدند . کینو به درون آب پرید و به قعر آب رفت .همه جا را زیر و رو کرد . ناگهان صدفی بزرگ جلوی چشمانش پدیدار شد .آن را برداشت و به سطح آب آمد . صدف را گشود . ماتش بُرد .ناباورانه دید که مرواریدی به اندازه ی تخم کبوتر در آن است. فریاد زد : "عزیزم ! عزیزم ! مروارید. مروارید ."صیادان دور او جمع شدند .

خبر در شهر پیچید. اکنون آن هایی که به این خانواده بی مهری کرده بودند افسوس می خوردند و چشم به مروارید داشتند. فقیران خوش حال بودند و ایمان داشتند که کینو به ایشان کمک خواهد کرد . خریداران مروارید نیز برای ارزان خریدن مروارید، دندان تیز کرده بودند .

همسایگان در کلبه کینو گرد آمده بودند . نمی خواستند از آن جا بروند .کینو از آرزوهایش گفت و این که می خواهد ابتدا به کلیسا برود تا عقدشان را جشن بگیرند. به مدرسه رفتن فرزندش و دانشمند شدن او اندیشید . ناگهان کشیش آمد و گفت که باید از کسی که این ثروت را به آن ها بخشیده ، سپاس گزاری کنند .سپس دکتر آمد تا عقرب گزیده را معاینه کند .شربتی به نوزاد داد تا ظاهرا اثر سم کم شود .پیش از رفتن گفت که باز هم به نوزاد سر خواهد زد .

همه جا صحبت از مروارید بزرگ کینو بود ؛ولی کینو آن را دور از چشم همگان در محلی پنهان کرده بود .

حال بچه بدتر شد و بالا آورد.پزشک خبر یافت و خود را رساند .به او شربتی خوراند. آن گاه دست مزدش را خواست . کینو گفت که پس از فروش مروارید پول وی را  می دهد .پزشک با تیزهوشی در تلاش بود که جای مروارید را بفهمد.

شب هنگام باز هم کینو جای مروارید را تغییر داد. گودالی زیر حصیری - که روی آن می خوابید – کند و آن را پنهان ساخت .شب سر و صدایی مرموزانه آمد . خوآنا گفت که این مروارید شوم است و باید آن را از بین ببرند پیش از آن که مروارید ، آنان را نابود سازد .کینو که مروارید را باعث سعادتمندی خانواده اش می دانست پاسخ منفی داد .

روز بعد کینو مروارید را برداشت و به راه افتاد تا آن را بفروشد . برادرش نیز همراهش شد. خریداران مروارید هر کدام کوشیدند که آن را از چنگ کینو بیرون بکشند ؛ ولی موفق نشدند .

باز هم شب سر و صدایی آمد .کینو چاقو در دست بیرون رفت .خوآنا صدای درگیری دو نفر را شنید . از کلبه خارج شد . شوهرش را خون آلود یافت . او را به داخل کلبه آورد .از او خواهش کرد که هر چه زودتر خودشان را از شرّ مروارید رها کنند و آن را به دریا بیندازند. کینو مخالفت کرد .نیمه های شب ،خوآنا برای دور انداختن مروارید به سوی دریا می رفت که  کینو سر رسید و مانع شد وچند سیلی محکم به صورت او نواخت و مروارید را گرفت.دوباره به طرف کلبه به راه افتادند. کسی آن ها را دنبال می کرد. کینو با او درگیر شد و وی را کشت .اکنون باید می گریختند .خوآنا برای آوردن فرزندش به سوی  کلبه حرکت کرد و کینو به ساحل رفت تا قایق را آماده کند ولی قایق را سوراخ کرده بودند.خشمگینانه به سمت کلبه دوید. کلبه در آتش می سوخت و همسر و فرزندش کنار آن ایستاده بودند.به ناچار شب به منزل توماس ، برادر کینو رفتند . توماس کمکشان کرد تا پنهانی به طرف شمال بگریزند.

هنگام فرار ، سه نفر در پی آن ها بودند . به سوی کوه گریختند و به غاری پناه بردند .کینو خواست نگهبان را بکشد .ناگهان صدای کودکش به هوا برخاست. نگهبان به سوی غار رفت و شلیک کرد .کینو او را با کارد کشت .نفر دوم آمد . او را نیز از پای در آورد و تفنگش را برداشت و نفر سوم را دنبال کرد و تیر انداخت . او نیز کشته شد . وقتی کینو بازگشت با جسد فرزندش رو به رو شد . دست بر سر گذاشت و افسوس خورد و فریاد کشید .

زن و شوهر به شهر بازگشتند مردم به طرفشان آمدند . کینو به کلبه ی سوخته اش نظر انداخت.سپس با همسرش به دریا رفت .مروارید را از جیبش درآورد و به آن نگاه کرد. فرزندش و سه نفر دیگر را با تنی خون آلود مشاهده کرد .آن گاه مروارید را با قدرت هر چه تمام تر به سوی دریا پرتاب کرد .تمام چیزهای باقی مانده از مروارید از بین رفت و برای همیشه خاموش شد.

*****

داستان ، حکایت ماهی گیری فقیر است که در راه یافتن مروارید ، زندگیش را به تباهی می کشاند .مروارید ، بلای جان او و خانواده اش می شود و کلبه خرابه و نوزادش را از دست می دهد .داستان این کتاب بر اساس افسانه ای مکزیکی است .نویسنده بر حسّ ششم زن تأکید فراوان دارد.شاید مهم ترین درس اخلاقی و پندآموز "مروارید"این باشد که ثروت ، طمع دیگران را برمی انگیزد ،درگیری هایی تا مرز آدم کشی پدید می آورد ، آرامش را می زداید ، ترس و نگرانی می سازد و دشمن می تراشد .نکته ی جالب دیگر این است که زمانی مشکل کینو حل می شود که هر چیزی مروارید را به دریا پس می دهد و این امر، یادآور ضرب المثلی معروف است  که : هر چیزی باید به جای اصلی خود بازگردد تا درست باشد . به گفته ی فردوسی حکیم :

پرستنده ی  آز و  جویای  کین

به گیتی ز  کس نشنود  آفرین

تو از آز باشی همیشه به رنج

که همواره سیری نیابی ز گنج

علیرضا بازدید : 5 شنبه 24 بهمن 1394 نظرات (0)


نام کتاب :  کاکائو

نویسنده : ژورژ آمادو

ناشر :  پارس بوک

زبان کتاب :  پارسی

تعداد صفحه :  121

قالب کتاب : PDF

حجم فایل :  469  کیلوبایت

توضیحات : این کتاب با حمایت مالی اتحادیه اروپا و بنیاد هاینریش بُل در افغانستان منتشر شده است . مسؤولیت انتشار کتاب به عهده بنیاد آرمان شهر است و نشر الکترونیکی بلامانع است . در کتاب ذکر شده استفاده و اقتباس از نوشته های این کتاب با ذکر منبع مجاز است .  نسخه ای که برای ترجمه استفاده شده، کتابی است که “ژان اورنچیونی” از پرتغالی به فرانسه برگردانده و در ۱۹۸۴ برای نخستین بار در فرانسه چاپ شده است.

(بیشتر…)

علیرضا بازدید : 0 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (3)

 

چقد طول میکشه تا این فقر تموم شه بابا ؟
 
* چهل روز پسر
م
 
*  یعنی بعد چهل روز پولدار میشیم بابا
؟
 
* نه پسرم نه بهش عادت می کنیم ...

 

 

علیرضا بازدید : 3 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

 

برخورد آیت الله خامنه ای با یک دوست دختر و پسر

به گزارش تپلک به نقل از سیما فان-سیمافان ، یکی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره ای گفت:  یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع  نامناسبی داشتند.

آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛  آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیر من و این دختر دوست هستیم. 

آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود : بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، ومن هم آمادگی دارم که شخصاً خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار ، همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند .

آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند . با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.

(منبع: نشریه ماه تمام ،شماره ۳،ص۱۷).

در این جاست که تفاوت ها معلوم می شود !

علیرضا بازدید : 1 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

 

سوالات خداوند در روز قیامت

 

خداوند در روز قیامت از تو نخواهد پرسید که در دنیا چه اتومبیلی سوار می شدی،بلکه خواهد پرسید چند نفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که خانه ات چند متر بوده،بلکه خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسیدکه چه لباس هایی در کمد داشتی،بلکه خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چقدر حقوق می گرفتی،بلکه خواهد پرسید آیا سزاوار گرفتن آن بودی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که عنوان و مقام شغلی تو چه بوده،بلکه خواهد پرسید آیا آن را به بهترین نحو انجام دادی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که چه تعداد دوست داشتی،بلکه خواهد پرسید برای چند نفر دوست و رفیق بودی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که در چه منطقه ای زندگی می کردی،بلکه خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسید که رنگ پوستت چه بوده،بلکه خواهد پرسید چگونه انسانی بودی؟؟

خداوند از تو نخواهد پرسیدکه چرا اینقدر طول کشید تا به جستجوی رستگاری بپردازی،بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه جهنم به عمارت بهشتی خود خواهد برد..

و

خداوند از تو نخواهد پرسید که چرا این مطلب را برای دوستانت نخواندی،بلکه خواهد پرسید آیا از خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی؟؟

نتیجه:

به نظر من،یکی از سوال هایی که خداوند در روز قیامت از همه ی انسان هاخواهد پرسید این است:

«تو،تویی؟!»

یعنی تو همان کسی هستی که به تو لقب خلیفه داده بودم؟؟پس هرگز فراموش نکن که خداهنوز منتظر توست..«منتظر تو واقعی تو»

علیرضا بازدید : 1 یکشنبه 18 آبان 1393 نظرات (0)

زیباترینها

 

زیباترین شروع:بسم الله                                                                                                                 زیباترین دین:اسلام

زیباترین خانه:کعبه                                                                                                         زیباترین استاد:امام صادق(ع)

زیباترین عمو:حضرت ابوالفضل(ع)                                                                                   زیباترین غنچه:حضرت علی اصغر(ع)

زیباترین سرانجام:شهادت                                                                                                           زیباترین لباس:احرام

زیباترین ندا:فطرت                                                                                                               زیباترین دوست:کتاب

زیباترین روز:جمعه                                                                                                                           زیباترین بیابان:عرفات

زیباترین میعاد:معاد                                                                                                                   زیباترین کلام:لااله الاالله

زیباترین آواز:اذان                                                                                                              زیباترین شهید:امام حسین(ع)

زیباترین بنا:حضرت ابراهیم                                                                                                              زیباترین پرچم دار:حضرت عباس

زیباترین پیرمرد:حبیب ابن مظاهر                                                                                                                      زیباترین آواره:سلمان

زیباترین شب:قدر                                                                                                                              زیباترین خاک:تربت

تعداد صفحات : 10

درباره ما
آقا تورو خدا بدون ذکر منبع کپی نکن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! این وبلاگ برای هر کسی که موافق آزادی و کپی رایت هست ، یه گزینه ایده آل هست!! شما می تونید مطالب این وبلاگ را با ذکر منبع به طور رایگان به اشتراک بگذارید. در ضمن شما می توانید با فرستادن نام نرم افزار و در خواست خود کرک، سریال نامبر و یا آموزش نرم افزار خود را در این وبلاگ دریافت کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    از چه قالبی خوشتان می آید
    عکس

    دانلود آهنگ

    آمار سایت
  • کل مطالب : 91
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 1,828